Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2165 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Darf ich hier parken? U اجازه دارم [می توانم] اینجا پارک کنم؟
Darf ich hier sitzen? U اجازه دارم اینجا بنشینم؟
Darf ich hier essen? U اجازه دارم اینجا غذا بخورم؟
Kann [Darf] ich das für einen Moment leihen? U میتوانم [اجازه دارم] این را برای یک لحظه قرض کنم؟
Was haben Sie hier zu suchen? U اینجا چه می خواهید؟ [آمده اید اینجا برای چه؟]
Darf ich ... ? U اجازه دارم ... ؟
Darf ich mal vorbei? U اجازه دارم رد بشم؟
Darf ich ein Zimmer sehen? U اجازه دارم یک اتاق را ببینم؟
Darf ich Ihre Mahlzeit essen? U اجازه دارم غذای شما را بخورم؟
Darf ich das Fenster öffnen? U اجازه دارم پنجره را باز کنم؟
Darf ich die Preisliste sehen? U اجازه دارم فهرست قیمت را ببینم؟
Darf ich ein anderes Zimmer sehen? U اجازه دارم یک اتاق دیگری ببینم؟
Darf ich es Ihnen erklären? U اجازه دارم اونو براتون توضیح بدم؟
Darf ich heute ausnahmsweise früher weg? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Darf ich deinen Wagen fahren? Ja, nur zu! U اجازه دارم خودروی تو را برانم؟ بله هر طور که دوست داری!
Autobahnparkplatz {m} U جا پارک شاهراه [برای مثال سهم سواری]
Brauche ich ein Passwort? U به کد گذر [برای شبکه رایانه] نیاز دارم؟
Ich hoffe, auch einmal meine Schwester zu sehen U من آرزو دارم که حتی برای یکبار خواهرم را ببینم
Ich liebe dich, weil ich dich brauche. U دوست دارم، چون بهت نیاز دارم.
Wir betrachten es als große Ehre, Sie heute abend hier bei uns begrüßen zu dürfen. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
Durchsuchungsbefehl {m} U اجازه رسمی برای تفتیش
etwas [Akkusativ] in Beschlag nehmen U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
etwas [Akkusativ] mit Beschlag belegen U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
auf dem Parkplatz U در جا پارک
Grünanlage {f} U پارک
Park {m} U پارک
Parkbank {f} U نیمکت پارک
Parkstraße {f} U جاده در پارک
Parkbank {f} U میز پارک
Kundenparkplatz {m} U جا پارک مشتریان
bewachter Parkplatz {m} U جا پارک با دیدبان
Parklücke {f} U جا پارک یک خودرو
Parkbox {f} U جا پارک یک خودرو
[einzelner] Parkplatz {m} U جا پارک یک خودرو
Abstellplatz {m} U جا پارک یک خودرو
Bürgerpark {m} U پارک شهر
Parkplatz {m} U جای پارک
Parken verboten. U پارک کردن ممنوع.
abstellen U پارک کردن [دستگاهی]
parken U پارک کردن [دستگاهی]
Wo kann ich parken? U کجا می توانم پارک کنم؟
Parkfeld {n} U جا پارک یک خودرو [اتومبیل رانی]
Abstellgleis {n} U خط آهنی که روی آن قطار پارک می شود
Wo soll ich parken? U کجا می بایستی خودرو را پارک کنم؟
Ich wusste nicht wo ich parken sollte. U من نمی دانستم کجا پارک کنم.
Die Parkplatzsuche gestaltet sich immer schwieriger. U جا پارک پیدا کردن همینطور سخت تر می شود.
Die Autofahrer kreisen auf der Suche nach einem Parkplatz. U ماشینهایی که دنبال جا پارک می گردند دور خودشان می چرخند.
hier <adv.> U اینجا
hier zu Lande <adv.> U در اینجا
hierzulande <adv.> U در اینجا
Ich kann es von hier sehen. U از اینجا میبینمش.
Von hier ab U از اینجا [به جلوتر]
bis zur Mauer hin. U [از اینجا] تا دیوار.
Halten Sie hier. U اینجا بایستید.
Gefällt es dir hier? U از اینجا خوشت می آد؟
Er ist nicht da. U او [مرد] اینجا نیست.
Hinaus mit ihnen! U بروند بیرون [از اینجا] !
Lass uns raus hier! U برویم از اینجا بیرون!
Hier wohne ich. U اینجا من زندگی میکنم.
Bitte hier anstellen. U لطفا اینجا صف بگیرید.
Ich bin fremd hier. U من اینجا غریبه هستم.
so weit U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
bis jetzt U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Nicht rauchen. U [اینجا] سیگار نکشید.
Hier warten. U اینجا منتظر بشوید.
Hier erhältlich. U اینجا می توانید بگیرید.
bis hierher U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Ich komme! U دارم می آم.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Wo ist das nächste Kasino? U نزدیکترین کازینو به اینجا کجاست؟
Gibt es Parkplätze in der Nähe? U پارکینگ نزدیک به اینجا هست؟
Der Bus nach ... hält hier an. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
Klar so weit? U تا اینجا همه چیز را می فهمی ؟
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
Ich bin seit fünf Tagen hier. U من پنج روز که اینجا هستم.
Sind wir vollzählig? U همه کاملا اینجا هستند؟
Er hat sich Hals über Kopf auf den Weg hierher gemacht. U او [مرد] با کله اینجا آمد.
Bitte hier warten. U لطفا اینجا صبر کنید.
Sind Sie auf Geschäftsreise? U کاری دارید اینجا؟ [تجارت]
Wie komme ich zur Autobahn? U چطور از اینجا به شاهراه بروم؟
Ich fühle mich wie das fünfte Rad am Wagen. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Du hast hier nichts zu suchen! U تو بیخود می کنی اینجا باشی !
Ich muss hier aussteigen. U باید اینجا پیاده بشوم.
Es ist immer etwas los! U اینجا همیشه خبری است!
Begriff hier eingeben! واژه را اینجا وارد کنید!
Ich habe es eilig. U من عجله دارم.
{m} <pres-p.> U دوستت دارم
Ich liebe dich. O من تو را دوست دارم.
Ich zweifle daran. U من بهش شک دارم.
Ich bin einverstanden. U قبول دارم.
Ich habe Erkältung. U سرماخوردگی دارم.
Ich habe eine Frage. U من یک سئوال دارم.
Ich habe zwei Kinder. U من دو تا بچه دارم.
Ich fahre U من مسابقه دارم
Ich habe Kopfschmerzen. U من سر درد دارم.
Ich habe Halsschmerzen. U من گلودرد دارم.
Ich mag dich. U دوستت دارم.
Ich habe ein Kind. U من یک بچه دارم.
Spricht jemand hier Persisch? U کسی اینجا فارسی حرف میزند؟
Es ist viel los. U اینجا فعالیتهای زیادی [گوناگونی] است.
So weit die Theorie. U تا اینجا راجع به این فرضیه بس است .
Bitte halten Sie für 10 Minuten hier. U لطفا ۱۰ دقیقه اینجا صبر کنید.
Es ist nichts Besonderes los. U اینجا خبر [اتفاق] ویژه ای نیست.
Bitte halten Sie für einen Moment hier. U لطفا یک لحظه اینجا صبر کنید.
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
Hier umsteigen nach Basel? U به بازل اینجا عوض کنم؟ [روزمره]
Hier riecht es nach alten Leuten. U اینجا بوی آدمای قدیمی رو میده.
Meine Nase läuft. [ugs.] U آب ریزش بینی دارم.
Mir ist übel. U حالت تهوع دارم.
Besteht U من کمبود اهن دارم
Ich bin mir absolut sicher, dass... U من اطمینان کامل دارم که ...
Es würgt mich. [umgangssprache] U حالت تهوع دارم.
Mir ist schlecht. U حالت تهوع دارم.
Ich bin über 50 Jahre alt. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
Mir ist kotzübel. [umgangssprache] <idiom> U دارم بالا میارم.
Ich habe viel zu tun. U خیلی کار دارم.
Ich glaube an Gott. U من به خدا ایمان دارم.
Ich halte mich im Hotel auf. U در هتل منزل دارم.
Ich liebe dich von ganzem Herzen! U از ته قلب دوست دارم.
Ich bin beim Kochen. U من دارم آشپزی می کنم.
ich brauche ein buch. U من یک کتاب لازم دارم.
Soweit ich mich erinnere ... تا آنجایی که به یاد دارم ...
Hier entwerten. U بلیط [کارت پارکینگ] را اینجا باطل کنید.
Der Kratzer [die Beule] war schon hier. U خراش [فرورفتگی در اثرضربه] از قبل اینجا بود.
Es hat mich niemand geschickt, ich bin aus eigenem Antrieb hier. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Ich mag die Wahrheit erfahren. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
Ich brauche Augentropfen. U من به قطره چشم نیاز دارم.
Ich mag entweder Tee oder Milch. U من یا چایی یا شیر دوست دارم.
Natürlich mag ich Volleyball. U البته که من والیبال دوست دارم.
Ich brauche einen Abschleppwagen. U من به یک کامیون یدککش نیاز دارم.
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
Es gefällt mir. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Mir gefällt es. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Ich arbeite daran. U دارم روش کار میکنم.
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
'Ich bin spätestens um Mitternacht wieder da.' 'Versprochen?' 'Ja.' U من منتهی تا نیمه شب به اینجا بر میگردم. قول میدی؟ بله.
Ich mag Fußball, aber ich mag Handball nicht. U من فوتبال دوست دارم اما نه هندبال.
Ich sterbe vor Hunger. U از گرسنگی دارم میمیرم. [اصطلاح مجازی]
Ich bin sicher, wir können zu einer Vereinbarung kommen. U من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
Meine Schwester mag ich ebenso gern wie meinen Bruder. U من خواهرم را به اندازه برادرم دوست دارم.
Ich hab dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Tatsächlich glaube ich, dass meine Mannschaft gewinnt. U من واقعا باور دارم که تیم من می برد.
Ich habe eine andere Karte. U یک کارت [اعتبار یا بانکی] دیگری دارم.
Vergiss nie, dass ich dich liebe. U هرگز فراموش نکن که دوست دارم.
Ich habe dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Nun, da wir vollzählig [versammelt] sind, können wir ja anfangen. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Der Chef, der den Laden hier schmeißt [schupft] . U این رییس که اینجا کارها را اداره می کند یا می چرخاند [در اتریش]
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
Schacht {m} U جایگاه پارک [چند] هواپیما [در کشتی یا اشیانه هواپیما ]
dein Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با تو باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
Wie zeig ich ihm, dass ich ihn mag? U چطور به او [مرد] نشون بدم که دوستش دارم؟
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Ihr Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ich mag Fußball, weil es ein interessantes Spiel ist. U من فوتبال دوست دارم چونکه [ او] بازی جالبی است.
Gibt es hier Altertümer? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
Ich kann mich noch erinnern, auch wenn [wiewohl] es schon lange her ist. [wenn es auch schon lange her ist.] U با اینکه خیلی وقت از آن گذشته است من هنوز به خاطرش دارم.
Ich muss gestehen, dass ich gegen ihn irgendwie voreingenommen bin. U من باید اعتراف بکنم که تا حدی تمایل به تنفر از او [مرد] را دارم.
Ich hab's eilig. Mach' mir rasch ein Brötchen. Das ess' ich dann unterwegs aus der Faust.t U من عجله دارم. برایم یک ساندویچ کوجک سریع درست بکن. آن را بعد در راه می خورم.
Was geht denn hier ab? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
bisher <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر]
Ich kann nicht richtig und genau Deutsch sprechen, weil ich seit ein paar Monaten in Deutschland angekommen bin. Ich bin dabei mir langsam Deutsch beizubringen. من نمیتوانم درست وصحیح آلمانی حرف بزنم چون چند ماه است که به کشور شما آمدم. کم کم دارم یاد میگیرم.
Ermächtigung {f} U اجازه
Erlaubnis {f} U اجازه
Berechtigung {f} U اجازه
Genehmigung {f} U اجازه
Autorisation {f} U اجازه
Autorisierung {f} U اجازه
Befugnis {f} U اجازه
unerlaubt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
nicht autorisiert <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
unberechtigt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
nicht genehmigt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
unbefugt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
zulassen U اجازه دادن
die Genehmigung erteilen U اجازه دادن
die Genehmigung geben U اجازه دادن
erlauben U اجازه دادن
lassen U اجازه دادن
Aufenthaltserlaubnis {f} U اجازه اقامت
Aufenthaltsgenehmigung {f} U اجازه اقامت
dürfen U اجازه داشتن
erlauben U اجازه گرفتن
verbieten U اجازه ندادن
Vollmacht {f} U اجازه نامه
zugestehen U اجازه دادن
Ausfuhrerlaubnis {f} U اجازه صدور
Aufführungsrecht {n} U اجازه نمایش
Freibrief {m} U اجازه نامه
Fahrerlaubnis {f} U اجازه رانندگی
Arbeitserlaubnis {f} U اجازه کار
ermöglichen U اجازه دادن
Erlaubnisschein {m} U اجازه نامه
Druckerlaubnis {f} U اجازه چاپ
Baugenehmigung {f} U اجازه ساختمان
Charta {f} U اجازه نامه
gewähren U اجازه دادن
Vollmachten {pl} U اجازه نامه ها
Charter {m} U اجازه نامه
verhindern U اجازه ندادن
Recent search history Forum search
1حروف الفبا و نشانه ها
3was bedeutet Präteritum in Farsi?
1zwar
2Arschloch
1این جا کار میکنم
1برای رشد به درون خود نفوذ و سفر کنید
1برای شاد کردن دیگران باید بعضی وقتها هم باخت
0تلخ ترین جمله جهان اینه که دوست دارم اما... و شیرن ترین حرفه جهان اینه که که ...اما دوست دارم
2براى همه شما!
2Maazouriat dashtan...Z.B:Ich kann nicht es dir erzählen ,ich bin ..?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com